خونه مادربزرگه 2013:
خونه ی مادر بزرگه الان آپارتمانه
خونه ی مادر بزرگه استخر و لابی داره
خونه ی مادر بزرگه
 wifi ی مفتی داره
خونه ی مادر بزرگه دیش و
 LNB داره
کنار خونه ی اون همیشه پارتی برپاست/پارتیهای محله پر شور و شوق و غوغاست
مادر بزره الان مازراتی سواره/رنگ موهاشم هر روز جور واجورو باحاله
..خونه ی مادر بزرگه الان اپارتمانه
خونه ی مادر بزرگه استخر و لابی داره
خونه ی مادر بزرگه wifi ی مفتی داره
خونه ی مادر بزرگه دیش و LNB داره
مادر بزرگه الان شلوار جین می پوشه/کفش کالج و کیفش همیشه روبه روشه
مادر بزرگه هرشب Gem Tv رو میبینه/خرم سلطان و سنبل لامیارو میبینه
خونه ی مادر بزرگه هنوز خیلی باحاله
خونه ی مادر بزرگه حرفای خاصی داره

یه مدل بیشعور داریم که وقتى بعد دو ساعت حرفت تموم میشه میگه

ببخشید حواسم نبود اگه میشه دوباره بگو …

اینارو باید به چهار قسمت تقریبا نامساوی تیکه کرد و توی چهار گوشه شهر آویزون کرد !!!

ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻩ ﻏﺬﺍ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺑﺪﻩ
ﻣﯽ ﮔﻪ ۲ ﺗﺎ ﭘﯿﺘﺰﺍ ﻣﺨﺼﻮﺹ ﺑﺎ ﯾﻪ ﻫﻤﺒﺮﮔﺮ ﺳﺎﺩﻩ
ﻭﻗﺘﯽ ﻗﻄﻊ ﮐﺮﺩ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﭼﺮﺍ ﻧﮕﻔﺘﯽ ﺳﻪ ﺗﺎ ﭘﯿﺘﺰﺍ؟
ﮔﻔﺖ: اگه واست ﭘﯿﺘﺰﺍ میگرفتم ﮔﺮﻭﻥ ﻣﯽ ﺷﺪ
ﺑﺮﺍ ﺗﻮ ﻫﻤﺒﺮﮔﺮ ﮔﺮﻓﺘﻢ !
به دوتا پرورشگاه سر زدم هردوتاشون گفتن قیافت خیلی آشناس !

امروز خسته از سر کار برگشتم خونه خودمو پرت کردم رو مبل،
داداشم پا شد رفت یه لیوان آب برام آورد
با تعجب گفتم چه شده مهربون شدی ؟!
گفت امروز تو کلاس دینی گفتن :
یه نفر به یه سگ خسته آب داده رفته بهشت ! 

 باهوش...


قصاب با دیدن سگی که به طرف مغازه اش نزدیک می شد حرکتی کرد که دورش کند
اما کاغذی را در دهان سگ دید.
کاغذ را گرفت. روی کاغذ نوشته بود «لطفا ۱۲ سوسیس و یه ران گوشت بدین».
۱۰ دلار همراه کاغذ بود.
قصاب که تعجب کرده بود سوسیس و گوشت را در کیسه ای گذاشت و در دهان سگ گذاشت.
سگ هم کیسه را گرفت و رفت.
قصاب که کنجکاو شده بود و از طرفی وقت بستن مغازه بود تعطیل کرد و به
دنبال سگ راه افتاد.
سگ در خیابان حرکت کرد تا به محل خط کشی رسید. با حوصله ایستاد تا چراغ
سبز شد و بعد از خیابان رد شد.
قصاب به دنبالش راه افتاد. سگ رفت تا به ایستگاه اتوبوس رسید نگاهی به
تابلو حرکت اتوبوس ها کرد و ایستاد.
قصاب متحیر از حرکت سگ منتظر ماند.
اتوبوس امد, سگ جلوی اتوبوس آمد و شماره آنرا نگاه کرد و به ایستگاه
برگشت. صبر کرد تا اتوبوس بعدی امد دوباره شماره آنرا چک کرد. اتوبوس
درست بود سوار شد.
قصاب هم در حالی که دهانش از حیرت باز بود سوار شد.
اتوبوس در حال حرکت به سمت حومه شهر بود و سگ منظره بیرون را تماشا می
کرد. پس از چند خیابان سگ روی پنجه بلند شد و زنگ اتوبوس را زد. اتوبوس
ایستاد و سگ با کیسه پیاده شد. قصاب هم به دنبالش.
سگ در خیابان حرکت کرد تا به خانه ای رسید. گوشت را روی پله گذاشت و کمی
عقب رفت و خودش را به در کوبید. این کار را باز هم تکرار کرد اما کسی در
را باز نکرد. سگ به طرف محوطه باغ رفت و روی دیواری باریک پرید و خودش را
به پنجره رساند و سرش را چند بار به پنجره زد و بعد به پایین پرید و به
پشت در برگشت.
مردی در را باز کرد و شروع به فحش دادن و تنبیه سگ و کرد.
قصاب با عجله به مرد نزدیک شد و داد زد: چه کار می کنی دیوانه؟ این سگ یه
نابغه است. این باهوش ترین سگی هست که من تا به حال دیدم.
مرد نگاهی به قصاب کرد و گفت: تو به این میگی باهوش؟ این دومین بار تو
این هفته است که این احمق کلیدش را فراموش می کنه.


پائولو کوئلیو

نتیجه اخلاقی: اول اینکه مردم هرگز از چیزهایی که دارند راضی نخواهند
بود. و دوم اینکه چیزی که شما آنرا بی ارزش می دانید، بطور قطع برای
کسانی دیگر ارزشمند و غنیمت است. سوم اینکه بدانیم دنیا پر از این
تناقضات است. پس سعی کنیم ارزش واقعی هر چیزی را درک کنیم و مهم تر اینکه
قدر داشته های مان را بدانیم

به درجه ای از عرفان و معرفت رسیدم

که واسه خودم یه چیزی تعریف میکنم میخندم

تازه آخرش هم از خودم میپرسم: جان من!؟

یه روز چینیه می ره بالای کوه میگه:
هین تا ساو لاو تشین
از کوه صدا میاد:
خدا ورت داره خیلی سخت بود یه بار دیگه تکرار کن !

 .  گاهی کسی را دوس داری نمیفهمد !!!
گاهی کسی تو را دوس دارد، تو نمیفهمی !!!

خلاصه بلانسبت یه سری خر و گاو جمع شدیم دور هم و تشکیل اجتماع دادیم :)

به معلممون میگم آقا اجازه هست بریم دستشویی ؟!!! میگه واجبه ؟! پ ن پ مستحبه !!

 شما هم وقتی که دارین تو خیابون راه میرین قدم هاتون رو یه جوری تنظیم میکنید که تو کادر موزاییک ها باشه یا فقط من سادیسمس ام ؟؟؟